همیشه یک نعش روی دوش من است
که تا اشک همه را درنیاورد
برنمیگردد به تابوت.
نمیشود کسی که خودش را به مردن زده
خنداند اِلا به قلقلک
و تو چه میدانی از مرگِ دمِ صبح
از فشارِ پوست و استفراغِ شیر مادر.
هلاک شدهایم از دست این شتر
که چپ و راست میخوابد کفِ اتاق ما
و تا یک نفر زنده است
نمیرود دولا دولا.
همه عمر
فرو رفتم به فکر
که فکور از دنیا بروم عاقبت کار
پس خودت را جای من بگذار
و کفن قرض نده اِلا به کودکِ در قنداق
پس وصیت میکنم
جسدم را دور نگه دارید از کافور
چند روزی بخوابانید در پیاز و آبلیمو
که لذتی دارد کبابِ صورت
و پیشانیام که از چین افتاد
بخورید تا سرد نشده
همیشه زودتر از آن که سفارش ما برسد
مأموران سؤال میرسند
با شیشهای الکل در دست
مزه میخواهند و
بامزهایم لابد