شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

همیشه یک نعش روی دوش من  است

همیشه یک نعش روی دوش من  است
که تا اشک همه را درنیاورد
برنمی‌گردد به تابوت.
نمی‌شود کسی که خودش را به مردن زده
خنداند اِلا به قلقلک
و تو چه می‌دانی از مرگِ دمِ صبح
از فشارِ  پوست و استفراغِ شیر مادر.
هلاک شده‌ایم از دست این شتر
که چپ و راست می‌خوابد کفِ اتاق ما
و تا یک نفر زنده است
نمی‌رود  دولا دولا.

همه  عمر
فرو رفتم به فکر
که فکور از دنیا بروم عاقبت کار
پس خودت را جای من بگذار
و کفن قرض نده اِلا به کودکِ در قنداق 
پس وصیت می‌کنم
جسدم را دور نگه دارید از کافور
چند روزی بخوابانید در پیاز و آبلیمو 
که لذتی دارد کبابِ صورت
و پیشانی‌ام که از چین افتاد
بخورید تا سرد نشده
همیشه زودتر از آن که سفارش ما برسد
مأموران سؤال می‌رسند
با شیشه‌ای الکل در دست 
مزه می‌خواهند و 
بامزه‌ایم لابد

حسین باقری

تک نگاری

طنز ترکیبی

طنز ترکیبی

آرش نصرت‌اللهی

شعرها

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

آه ای غرور متصل به غم

آه ای غرور متصل به غم

احمد امیرخلیلی

این کشکرت‌های اخبار

این کشکرت‌های اخبار

حامد پورشعبان

سفرنامه

سفرنامه

عبدالعلی عظیمی