گُشودگیِ آخر زمان
تأویل اتفاقِ تو را به تأخیر میاندازد
ظرفیت یک کلمه
برای پذیرش تو
هویّتِ خود را در یک رابطهی بینامتنی جا میگذارد
من دوباره معنا شدنت را
در مجاورت پردههای تنبور دیدهام!
تو در پردهها قدم میزدی
با یک پیراهن سفید ساده
وَ من فکر میکنم
در مَقام بعدی اتفاق میافتی!