شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ناز را

ناز را
در حریر ِ پیچ وُ یاب
و یا
در تاب وُ پیچ می پیچانی
و لبخند ِ ماه را
در نازکی ابر.
از مویرگ‌های نبودن
دلم دارد چکه می‌کند.
واپسین قطره‌ی بارانم
در حوالی ِ فرو افتادن ِدر بهار وُ برگ.
در این خوانش ِ مرکز گریز
چه می‌کند با من
این ماه ِ ناتمام ِ همه سال؟
عزیزکم پای رقص مرا اگر بریدند
به جای هردوی مان برقص
با کفش‌های ناهمگونی
که همزاد هم‌اند!
 

نصرت‌الله مسعودی

تک نگاری

شعرها

هر‌ چه ظرف‌ها نشسته

هر‌ چه ظرف‌ها نشسته

فرزین پارسی‌کیا

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی

آزادی و تو

آزادی و تو

بیژن الهی

رستاخیز

رستاخیز

شقایق شاهرودی‌زاده