شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گَردِ ستاره‌ای دنباله‌دار

و شما دست می‌کردید در شب و
تاریکی را می‌شکافتید به حجم‌ ها برسید
و ما در بدن‌های زیادی بوده‌ایم انگار
هر بار دستی در خواب بیدارمان کند:
“بس نباشد خاطره
نمرده باشد خیال”
 
و شما بر ما ارجحید
بر خاکی که نم داده بود 
فرو می‌رفتیم و 
دسامبر
پر بود از پیش درآمد
بر تل بدن‌ها

باز گشتم
 به سرازیری ولیعصر
 روحم را ببینم که جا مانده بود 
به صدای کسی در بیداری گوش می داد
می‌دوید در خیابان و
گَردِ ستاره‌ای دنباله‌دار 
در ریه ها
دوید
تا کوچه‌ای که بن‌بست بودنش را دوست دارد و
آدم‌هاش را
پس نخواهد داد
شما
نشسته باشید به گردن بگیرید
تبعات همه آرزوهاتان را
ما 
بی‌دلیل ایستاده باشیم‌
پایبند به دروغ‌هامان
و هر از گاهی برای هم از رفتن سخن بگوییم
از هر آنچه شد
دری که بسته باید و
دریایی که باز ماند
یا آسمان
که ما به دنیا آمده بودیم
ابر‌ها را فوت کنیم 
و سرفه‌هامان
 برف‌ها را بتکاند از کوه و
سنگ‌ها
 تنهایی‌مان را  پر کنند
پر نشد
وقتی سلول‌هام
 سی سال و ۹ ماهه باشند، 
یا لا اقل 
سن یکی‌شان به این عدد قد دهد
همان را آورده بودم برایت بگذارم
نیامدی
و ما تو را دیگر شما خطاب نخواهیم کرد
چرا که از دیدگانت
فرو افتیم و 
باز آییم

و من شب بوده‌ام انگار 
دیوارها را با قاشق سوراخ می‌کنم
به روز برسم
و تاریکی 
که می‌آید بالای سرم
نفس‌هاش به نفس‌هام تلاقی می‌کند
شب نباشد
در پس درهای بسته
رد آهک روی فرش افتاده باشد
شب نباشد 
آخرین مو هم دگر بر سر نباشد
شب نباشد
و کسی 
در قالب من رفته باشد
من نباشد
من نباشد
 

ستاره مظهری

شعرها

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

مجتبی هژبری

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

فهیمه جهان آبادی

نفست را حبس کن

نفست را حبس کن

محمد شیرازی

 من چندمین قربانیِ این نسل غمگینم؟

 من چندمین قربانیِ این نسل غمگینم؟

محمود صالحی‌فارسانی