مردی آمده که سطرهای خوب میزاید
و پرهیز کرده از خطوط تکراری
طبق نیاز ما دقیقاً.
بخوان که بفهمد چهها بلدی
گیسو به مه کشیده، بانوی سر به زیر
چندان که چون کنی چندان چنان نکن.
آتش گرفته ساقههای دختری که عاشقش بودم
و دیشب هزار کودک خواب زنانه دیدهاند.
و مادرانشان پسر زاییده بودند
به مهلقا بگو نماند، فرار کن.
بنا به علتهای زنانهای تصمیم به ترک این شهر گرفتهایم.
گرچه اصالتاً مرد بودهایم، و مادرانمان پسر زاییده بودند.
به دلایل کاملاً زنانهای برایتان حرف میزنیم.
که خواب دیدهایم زنی روی بام نشسته قرآن میخواند
با موهای بلند و سیاه
با لباس بلند و سرخ
با صدای بلند و سیاه
و لبهای صرفاً سرخ
و چشمهای صرفاً سیاه
بیدار که شدیم قسم خوردیم که فردا در این شهر نباشیم.
و این تمام اوضاع بود.
هزار دلیل زنانه از شهر رفته است.
و آتش گرفته ساقههای زنی که عاشقش بودم.
خوابیده مادرم در میان مادران
و کسی جرئت به اعتراف نمیکند
به مهلقا بگو نماند، فرار کن.
به هر زنی فرصت اعتراف داده شد
و به هر مرد دو سیلی
کسی بلند نشد، جز مادرانمان
که آبستن مریم بودند، دختران بعدی.
خوابیده مادرم در میان مادران
حیف این سطر اگر بلند شود مادری که آبستن مریم است.
پس کسی بلند نشد جز مریم،
که کسی ندید.
آتش گرفته ساقههای زنی که عاشقش بودم
هزار مادر خواب نمیبینند
و خواهرانمان به ما پشت کردهاند
و مردی آمده که سطرهای خوب میزاید
و پرهیز کرده از خطوط تکراری
و خوانده هرچه بوده در دود و ساقهها
بانو بانو بانو، به مه کشیده هوای این اتاق
و دامنت گیر کرده لای پرههای پنکه
و این که خوابیده، جنازهی مهلقاست.
صرفاً فرار کن.