شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آسمان تکه‌تکه بود آن‌روز

آسمان تکه‌تکه بود آن‌روز
باد در برگ‌ها رها می‌شد
ابر و خورشید... نور با سایه 
سایه با نور جا‌به‌جا می‌شد

راه می‌رفت و بار تنهایی 
روی دوشش خودی نشان می داد
راه می‌رفت و قار قار کلاغ 
با قدم‌هاش هم‌صدا می‌شد

کوچه‌ها را یکی یکی طی کرد
ناژوان رو‌به‌روش پا برجا
پیش می‌رفت و مانده‌ی نفسش
پک به پک وارد هوا می‌شد

از همان پل عبور کرد و رسید
به همان صندلی همان صحنه
به همان‌جا که آخر قصه
داشت آغاز ماجرا می‌شد

چهره در چهره، صندلی، پاییز
وزش باد، نم‌نم باران
و سکوتی که یک بغل سرما
وسط حرف‌هاش جا می‌شد
یاد آن‌روزهای سرد افتاد
روزهایی که سرد می‌خندید
روزهایی که سرد می‌خوابید
روزهایی که سرد پا می‌شد

دیر بود و به خانه بر‌می‌گشت
داشت کم‌کم غروب می‌آمد
صندلی‌های ناژوان هم باز
میزبان کلاغ‌ها می‌شد

محمد‌حسین عباسی

شعرها

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

فرزانه میرزاخانی

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

علیرضا کرمی

مگس

مگس

علیرضا آبیز

چهارراهِ نظر...

چهارراهِ نظر...

مجتبی دهقان

ویدئو