شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چند وقتی‌ست‌ راکدم‌ از دم

چند وقتی‌ست‌ راکدم‌ از دم
در رگم‌ رودخانه جاری‌ نیست
دیگر از بی‌کسی نمی‌ترسم
زخم هم مثل قبل کاری‌ نیست
 کو دل نازکم؟جوانی‌ کو؟
گریه‌های من روانی کو؟
آن همه بازی زبانی کو؟
شوق هنگام شعر‌خوانی کو؟
 مثل یک مرغ در «قفس مرده»
خالی از خاطرات بیرون است
دلم این دستمال دامادی
مثل یک لته‌ی‌ پر از خون است
 عین مخروبه‌ای که‌ یک آدم
چندسالی‌ست کافه‌ام کرده است
پرم‌ از استراحت مردم
رفت و آمد کلافه‌ام کرده است
 با خودم قبل رفتنش گفتم
می‌شود باز قصه‌ات تکرار
حال بد نیز، سهمت از او نیست
رفتنش‌ را به حال خود بگذار
 موقع رفتنش‌، تبسم باش
خنده او را شکنجه‌ خواهد داد
لالمانی‌ گرفتن مجرم
بازجو را شکنجه خواهد

حسین پورقلی‌

تک نگاری

شعرها

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی

اغوش نخل ها

اغوش نخل ها

میترا اکرمی

دو شعر از رضا باب‌المراد

دو شعر از رضا باب‌المراد

رضا باب‌المراد

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

ویدا حمیدی