من چندمین قربانیِ این نسل غمگینم؟
دلخوش به عکس پارهی زنهای اینکاره
راضی به گرم و نرمی آغوش بالشها
ور میروم با خود میانِ دود سیگارِ-
-برگی که جا افتاده از تاریخِ بی تاریخ
برگی که دردش خط به خط ننوشتنی باشد
برگی که کار دستمال کاغذی را ساخت!
جِر میخورد آدم، اگرچه آهنی باشد
ما گود افتادیم پای چشمهای هیز،
ما باد میکردیم روی دست بسترها
ما راه/افتادیم/ از پا، از کمر، از چشم
با بطری نوشابه در دست برادرها!
هی دست رَد بَر سینههامان خورد و خوابیدیم
هی کورتر ماندیم زیر سایهی کرها
بازیچههای بازی بی مزهای بودیم
سر درنیاوردیم از سرگرمیِ سرها!
اعجاز یا جادو؟! چه فرقی میکند وقتی
دیگر نمیسوزند با ما خشکها، تر ها
من چندمین قربانیِ این نسل غمگینم؟
بازیچهی نامردیِ مردان این کاره!
دلخوش به آغوشی که سهم دیگران هم هست،
کابوسی از رسواییِ «از هر دو سو پاره»
من چندمین قربانیِ این نسل غمگینم؟
نسلی که با سیگارهایش دود خواهد شد
نسلی که درگیر است با واگیر تنهاییش
نسلی که با دست خودش نابود خواهد شد!