شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سکوت خیره‌ی روحی درون مقبره‌ام
و شهر پنجره‌های بدون منظره‌ام
...

رسیده وقت آن در من بجوشد زمزمی دیگر
و یا از نسل داوودی بروید مریمی دیگر
سرآمد...

آغوش او قوهای خود را می‌فروشد
چشمانش آهوهای خود را می‌فروشد
کوری* تمام...

وقتی که «می‌فهمی»، ولی چیزی نمی‌دانی
دیگر نداری چاره‌ای جز...

شعرها

روشنم کن شبیه سیگارت

روشنم کن شبیه سیگارت

امیررضا وکیلی

هرجا می‌روم 

هرجا می‌روم 

وجیهه نوزادی

 جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

بابک دولتی

پنج شعر از محمد منافی

پنج شعر از محمد منافی

محمد منافی