شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

باد‌کنک‌ها

باد‌کنک‌ها با آب به زمین برگشتند و
خیس در هوا معلق ماندند
رو به روی پنجره‌ای که سال‌ها پیش بود و حالا 
قابش را به چشم‌های من داده است

عینکم را برمی‌دارم
چشم‌هایم را می‌مالم
آب را می‌گیرم از دست پیراهنی
که هر روز از جسم تو پر می‌شود
و پیش می‌آید
تا نخستین دکمه‌اش را باز کنم

به معجزه باور دارم
به شعر
به آبی که از هوا سبک‌تر است
و سایه‌ای که دست سنگش را گرفته از کوه بالا می‌برد
بالای قله‌ای که سال‌ها پیش بود و حالا 
سنگینی‌اش را به شانه‌ی من داده است

مجید رفعتی

تک نگاری

شعرها

میدان

میدان

رضا ترنیان

برمانم ازین چریدنِ امن

برمانم ازین چریدنِ امن

راضیه بهرامی‌خشنود

نجوا در باد

نجوا در باد

اقبال معتضدی

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

زینب حسن پور