شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

باد‌کنک‌ها

باد‌کنک‌ها با آب به زمین برگشتند و
خیس در هوا معلق ماندند
رو به روی پنجره‌ای که سال‌ها پیش بود و حالا 
قابش را به چشم‌های من داده است

عینکم را برمی‌دارم
چشم‌هایم را می‌مالم
آب را می‌گیرم از دست پیراهنی
که هر روز از جسم تو پر می‌شود
و پیش می‌آید
تا نخستین دکمه‌اش را باز کنم

به معجزه باور دارم
به شعر
به آبی که از هوا سبک‌تر است
و سایه‌ای که دست سنگش را گرفته از کوه بالا می‌برد
بالای قله‌ای که سال‌ها پیش بود و حالا 
سنگینی‌اش را به شانه‌ی من داده است

مجید رفعتی

تک نگاری

شعرها

ما غلامان حلقه به گوش 

ما غلامان حلقه به گوش 

نعمت مرادی

مثل همیشه مرگ تو را خواب دیده‌ام

مثل همیشه مرگ تو را خواب دیده‌ام

حسن زینلی مقدم

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

علیرضا کرمی

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش