شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

اول صدا پدرم بود

اول صدا پدرم بود
بعد یک قطره اشک 
بالاخره مردی که دهان نداشت 
و زمین مه آلوده مادرم.
گفتم: چگونه سنگ باشم در ابدیت بی چراغ 
و چند شکم سنگ بیاورم 
در خیال های پرسه زن ؟
- این آغاز آن هزاره کبود بود -
از لمس پله  گفتم 
و گرانش روزافزون بام؛
شاید دلیل این همه تنهایی 
 پیوند افتراقی ما باماه است ؟ 
-و این آغاز آن هزاره سرخ بود- 
چرخیدم
آ یینه ها تمام قد نبودند 
و در تصاویر نازل شده باد می آمد 
و در شیارهای مزرعه خون می دوید...
آنو! خدای زمان!
که فرو کردن نیزه در سینه 
و سوزاندن علف آموختی به ما 
و در گوشمان زمزمه کردی «پادشاهی خدا نزدیک است» 
حالا گورستان ها پر می شوند 
 ما بر هیچ مرده ای گریه نمی کنیم 
کجاست آن هزاره بی آغاز؟...

زهرا حیدری

تک نگاری

شعرها

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش

فَروَرگانِ چشمِ تو 

فَروَرگانِ چشمِ تو 

نازنین آیگانی

گم کرده بودم

گم کرده بودم

مریم فرجی

تو رفته‌ای 

تو رفته‌ای 

سارا خلیلی جهرمی