لب خندان مرصع به سنبلالطیب
به مدار فاختهتر از رأسالسرطانها
من از جهانی آمدهام
که طعم دهان جذامیان بیخویشم میکرد
هی ممارست بر هنگامهی دانایی
از تقلای رسم جهان بر حظ دو چشم
کافور را بر قیاس مدبران گنگ جهان
که پیدایی را گنگ میکنند
بر تو مینوشانم
هی افتادهتر از ستم درختان چنار
بر باکرگی زمستان
لب از آفتاب ستاندهام
و پور بیخویش مردمکهایم هستم
جفتم کن با تصنیع بلبلی در زمهریر