شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هنوز

کدام جذبه و جادو در آن زن است هنوز
که یاد چشم وی از صبح با من است هنوز
به پشت پنجره امشب کسی نیامد و باز
چراغ خانه‌ی همسایه روشن است هنوز
چرا نمی‌رود از خاطرم خیال کسی
که در نیامدنش بیم رفتن است هنوز؟
نخفته‌ام من و چیزی نمانده است به روز
هوا پر از هوس با تو بودن است هنوز
(بنا نبود که این شعر عاشقانه شود
که شعر در گرو عشق میهن است هنوز)
ورق نمی‌خورد این سال سرد بی‌تقویم
هزار ماه گذشته‌ست و بهمن است هنوز
هزار دشمن خونی دوباره دوست شدند
هنوز در ده ما دوست دشمن است، هنوز
به شاد‌خواری و شاباش شهره بود این شهر
مرامنامه‌ی ما شیعه شیون است هنوز!
گم‌اند پنجره‌های محله در ظلمات
چراغ خانه‌ی همسایه روشن است هنوز

مهرداد محمدی

شعرها

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

حامد ابراهیم پور

سوسن شدی و سرو شدی نسترن شدی

سوسن شدی و سرو شدی نسترن شدی

احسان بدخشانی

امشو که فرگ تی تو وستم 

امشو که فرگ تی تو وستم 

 اقبال طهماسبی گندمکاری

مرا از این‌که منم عاشقانه‌تر بنویس

مرا از این‌که منم عاشقانه‌تر بنویس

عادل سالم