بیدار که شدم
خود را میان زخمها دیدم
و چاقوها
در چشمانم میچرخیدند
عبور، خونی بود
و تقلای خیابان
از تلویزیون پخش میشد
حال عمومی شهر
پر از چراغهای سوختهاست
و تابلوها
دیگر کسی را هدایت نمیکنند
باید از داروخانه
چند قرص خواب میگرفتم