با خودم اشتباه شدهام
یعنی چیزی که پیش از این چشمم بود
حالا داشت کمکم راهی میشد بدتر از رود.
یا دستی که همیشه گریه میکرد تا بتواند کلمات را بلرزاند
امروز خالیِ کسی را بغل میکند که من هستم.
شلوارم
شلوارم را که میپوشم، پا نیستم
دیگر حتا دلی گرم برای نامهایی ساده در من نیست
و هرچه بلندتر جیغ میکشم
خفهتر از سیاهچالههای کهکشانی گم میشوم
میترسم
شبها که تخت بر درازی من پا میکشد
آنچه پیش از این تو میخواندم
با تو اشتباه بشود.