من فکر میکنم
کسی که قرار نیست بیاید
در ایستگاه بعدی
چترش را روی نیمکت چوبی جا میگذارد
چمدان و عصا را به ما میدهد
شما را به تالارهای تاریک دعوت میکند
دو خیابان آن طرفتر
روزنامهها و بلیتهای اتوبوس را
در جوی آب میاندازد
تالارهای بزرگ به سراغمان میآیند
شما برصندلیهای دستهدار مینشینید
آنکه قرار نیست بیاید را میبینیم
روی صندلی روبهرو مینشیند
فکر میکند به پرندهای
که دو دقیقه بعد
از رؤیای شما عبور میکند
کسی که قرار است بیاید
در حیاط خانه
سیب را از درخت چیده است.