چون مترسکان مزرعهی ذرت
در دورترین چشمانداز
خوابی دیدم سراسر نور
دانههای پنهان در قلبم را نگاهبانی میکردم
سهمی که نبود را
*
دانههای سرخ
ناگهان
از دریچهای سیاه برد
نوری که نبود را
*
فردا کلاغها
کاکلیهای شبانفریبی۱ خواهند شد
برای مترسکی که نبود.
۱. کاکلی شبانفریب: مرغی است کوچک. گویند چنان روی زمین نشیند که هرکس او را ببیند پندارد که قوت برخاستن و پریدن ندارد و همین که پیش او روند برخاسته اندک راهی پرواز کند و باز بنشیند.