۱
میشدم سوار تا خودم اگر
جوری رنگبهرنگ که پاییز قلمش را غلاف!
ناخدای یار با خودم اگر
در طرف ِ مچاله توی کاغذی بازم
برقص بر کف دستی که غفلتاً مشت!
در طرف ِ نگار چشمها دارد ترس
پایی فشرده بر قوی!
دستی گشوده تا دراز!
با خودم اگر... های !
در کجاهای وقت میبازم؟
بپیچ به ساق بلوری که فردا ترک!
بخند به روی چراغی که شعله میکشد تاریک!
تا خودم اگر... وای !
در طرف زن دارم سمت چه میرانم؟
چه کسی را میخوانم؟
در طرف زن از پرده میزنم به در؟
میزنم به در؟
بوسهوکنار با خودم اگر
موجی نرم افتاده توی روسری... بردار!
۲
و وزیدن
تقدیر باد
تقدیر من
سرودن از خود
۳
و کلام اگر میبَرَد مرا تا لال تا لول
با قدم میروم تا چال تا چول
با همین چهرهها که سادهتر از آب
با همین مرد ِ وارو در چشمهای باز ِ زن
که میزند از خودش به چاک
۴
با سر انگشت جاری بر ورقهای بازی
چه دامنهای میگیرد آدم!
با سرانگشت جاری بر ورقهای بازی
دست میبرم در تنی دوررررر...
با سرانگشت جاری بر ورقهای بازی
چه ترانهای میخواند حوا!
۵
با همین زن عریان بر رودخانههای در بستر
که میرود دریا بزاید
با همین سایهها که تیرهتر از راز
آنسو یکی
اینسو یکی
بالای پایین پایی
پایین بالا لایی
لایی پایی... آخ!
۶
تن در این تابوت
تنها هم که شود تنهاست