مدادی که برمیداری
قرمز است.
یک درخت گیلاس و چند گل که میکشی
قرمز است.
خانهی ما که مربعیست با یک شیروانی و یک دودکش و چند ابرِ کوچکِ دود
قرمز است.
مستطیلی که درِ خانهی ماست، و پنجرهای که یادت میرود نقاشی کنی
قرمز است.
خودت را که لای گلها میکشی، و ما را چقدر
قرمز است.
میپرسی کلاغ چه رنگیست؟
چند هفتِ مهاجر که در کنج آسمانت بال میزنند،
قرمز است.
بعد صدایی که میآید
قرمز است.
بعد فریاد من
بعد صورتت با لپهای قرمز که در غبار
بعد صدایت که در صدای قرمزِ انفجار
بعد لبها
بعد لرزه
بعد انگشت
بعد آتش
بعد حتا پرپر پوستت که دیگر از ستاره و پروانه باز میشناسم...
قرمز است.
حالا بعد از صدسال هنوز،
بوی استخوانهای تو
قرمز است.
حالا بعد از صدسال هنوز،
بوی آغوش من
قرمز است.