به تو ماننده، گل سفید
در باغ روییده است.
مانند صدای تو
نور قرمز مغرب ابرها را مزیّن کند
اگر تو بخواهی
من از خواب تو بیرون میروم
و رؤیایت را ترک میکنم
مثل پلیکانی که یک روز از اینجا
دامنش را برچید رفت
و سایهای سنگین در پشت سرش باقی نگذاشت.
مثل فکرهایی که بعد از ما
با سر سیاه ما در گور میپوسند
و ریشههای گیاهان را مسموم میکنند.