( مسمّسطِ سی آه)
پاسِ آفرینهی طوفان- حماسه و
کودکان ناهمگون، این زورق مست،
کژمژ، روانِ خاکبوسیِ سایه
و قدمگاهِ دریا سواران؛ به:
سیمین بهبهانی
صدرا ذوالریاستین
سایهات سرفرازِ سرو و خودا
پویههایت نشانهی صد راه
نای تشّان و کوه استسقا
رو به راه زلال زمزم تو
گیسِ خوبان ِ شهر شش جهتی
در جزاجزّ ضجّه،آتش، داغ
صرصرِسرسلامتی صحتی
جو به جو چشم های نم نم تو
شانهشانهت درفش، دستبهدست
چشمتاچشم عُقاب، باز- آفاق
والیان لایقان لاهوتاند؛
سر به جـِیبِ «اگر»، «ولی»، «اما»،
ما و هوی نجیب دم دم تو
در ظلام دروج و مظلمهها
دُرج من!، پرپر سیاوشها!
اشک- بوسِ هزار رودم رود
کاغذین جامهی کیاوشها
دقّ ِقاب سیاه، همدم تو
پاسخِ «من کیام؟» به پُرسهی ما
ای ضمیر زلال و روشن ماه
تو و ریرای ِ شعر پیرِجوان
رخصت طوس و فرصت میدان
جمجمک برف و گمگمِ جمشید
کو بهکو جستوجوی جمجم تو
چامهی رعد و صاعقه – باران
اشتلمهای نیزهها با نعش
داروگیر جدال دیب و ادیب
خواهران، مادران، بناتالنـّعش
پدران دوشدوش نعش بران
مرکب چوبی ِ شبانه بران
زخم ستّار و سحر ِ مرهم تو
اقرائـِ زن به غارپوش حرا
بانگ خنیای زهره با زهرا
کِلکلِ مادران به گاه عزا
طبل چپ- کوب و بام بام درا!
کوه، سر درگریوهها برده
آخرین لمعه را فروخورده
هنگ شبگیر و داردار دهل
ای پناه قلم سپرغم تو
خام- لافان ِ نعلبندِ عُقاب،
این عِقابین و عاقدان عِقاب
پر پرواز ماکیان ریزند
بوم وبر، خاک مرده میبیزند
هوم هامون ما و همهم تو
بیشهی شیر! بیشِ ما، کم تو