شبیه یوسفم شرمندهی لطف برادرها
دلم بازار شام است و سرم بازار مسگرها
دلم قرص است پشتم تا ابد خالی نخواهد شد
حدیث دوستان است و وفای تیزخنجرها
چه دشمن ها که حق مادری بر گردنم دارند
همیشه سخت میترسیدم از نفرین مادرها
تکوتنها اگر جنگیدم اما ناگهان مردند
همه جنگاوران شهر من از زخم بسترها
اگر زخمم اگر داغم اگر بیبرگ شد باغم
نبودم قهرمان قصهی بگذار و بگذرها