شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

نمی‌شد! نمی‌شد که از شعر تازه بگویم
منی که دو تا دست خونی‌ست دور...

پرید
          الکل خالص در استکانش...

باران تکراری! شب جعلی‌تر از هستی 
ای عشق! استفراغ دنیا از سر مستی
بازی...

چیزی کم است در همه‌ی غم‌ها
تویِ نفس کشیدن آدم‌ها
در شکلِ...

عاشقانه! وسط تنگ‌ترین دلتنگی 
برف آهسته! سر ِ باغ ِ تماماً سنگی 
...

سیگار روشن کن جهان تاریک و دلگیر است 
هر بوسه... هر عشقی... نفسگیرست،...

شعرها

مترسک

مترسک

میرحسین نونچی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

حمید حسینیان

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

الهام جهانبازی گوجانی

اسب‌ها گه‌گاهی می‌آیند 

اسب‌ها گه‌گاهی می‌آیند 

مهدی ریحانی