شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

در توهّمت گلی بکار! فکر کن بهار می‌رسد

در توهّمت گلی بکار! فکر کن بهار می‌رسد
حیف هرچه سعی می‌کنی، آخرش به خار می‌رسد
آرزوی من امید نیست، شاعرانه با همین قلم
دل‌خوشم به این‌که دست‌کم، یأس من به بار می‌رسد
در خراب‌شهرِ بی‌روش، ادعای عدل سست بود
ظلم منطقش درست بود: حق به حق‌ندار می‌رسد
جاودانگان از این طرف، حبس می‌شوند تا ابد
روز و شب به دیو از آن طرف، نان و اعتبار می‌رسد
از شرف چقدر خسته‌ای؟ ظلم کن چرا نشسته‌ای؟
تا تو استخاره می‌کنی، وقتِ کارزار می‌رسد

مریم جعفری‌آذرمانی

تک نگاری

شعرها

نفست را حبس کن

نفست را حبس کن

محمد شیرازی

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

حامد ابراهیم پور

پس و پیش‌تر از آن‌که ببینمت 

پس و پیش‌تر از آن‌که ببینمت 

مهدی ریحانی

فَروَرگانِ چشمِ تو 

فَروَرگانِ چشمِ تو 

نازنین آیگانی

ویدئو