نقرهشدن سرِ شاخههای سیب. تراشخوردن. باریکی. اضافهشدن به دورریختهها. دور ریختن. از درد نمردن. پیالهای مسشدن زیر سُم های سگِ هار... در شهر میچرخانَدَم. آفتابهبهگردن. آفتابه به دهان. آفتابه به سفرههای گرم و دلچسب بیبیسکینه. پیاده به تهران رفتن. پابرهنه با بقچههای تمیز. سفید. سفید. آمدن تا خیابان بهارستان. کاخ. آمدن تا 28 مرداد. و بعد زیر پلههای خانهی زنی جوان، سرِ زا رفتن.
اندامِ دیگری شدن. اندامِ رگبهرگ. گرفته. عافیت نشسته به گوش. به اندام انجیر. هرسشدن. برگ بهدهان گرفتن. بچه را ریشهبهریشه کشیدن. بریدهشدن. کشیدهشدن. کَندهشدن. شدّتِ رنگ شدن. این سرخ، زیباست؟ زیباست. لاکی. لاکی... خون شدن. فروشدن به شهد انجیر، شهدِ مس. شهدِ هاری. زیر پلههای خانهی زنی، رگبهرگ جویدهشدن.