بهارِ موقت
غریبهای که اهلِ آشوب است
و مثل پرنده
منظور بال در شیارِ هوا را
نه میفهمد و نه بُـعدِ سوم چیزی
از او عبور می کند.
پناهِ یک نام در کرشمههای سنجش
وقتی که خوب یا بد از شاخهای به شاخهای دیگر
توازن مرگ را در ملایمتِ نسیم
دهانی میدهد برای گفتنِ هیچ
و هستی در آمینِ سنگها سکوت میکند
چراغی که روشنایی را از تفاهم ِ دو نور برمیدارد
تــا محض.