موسمِ خواندنت
کهرباست وُ عسل
به عروقِ منجمدِ اشاره
صدات میکنم..
نامِ آخته!
حَیّ ِالی رستمِ قاف!
ای مرارتِ حلق از بشمارهایِ بیامانت همواره!
بر لالهام تویی!
حلقهی دلوارِ کلامِ بهحجلهنخواندهام تویی!
از چشمم افتادهای
در تدارکِ مسافت
و استخوانِ استادنت
در پای من شکست
تلخوشِ خواندنت
باختنِ مضاعفم را
مُسجّل است...
ای نام!
ای تصاحبِ تام!