هایت
آرام
از شیشه محو میشود
من
یخ را بر آتش میاندازم
با دستت نور را که سد میکنی
سرخ میشود
دست تو سرخ نیست
دست تو با نور سرخ میشود
ترس نرفتن را زیبا میکند
که آنکه رفته
گوشی رفتهتر دارد
جای گوش رفته
بر شیشه
نمیرود