ساییدنِ پوست
در صداکردنِ نام
کامِ یافتهیِ مدام میشود
بر شطّ ِ خونین جوانیام
شاخِ گاومیشهای سوخته
شناور
بر رگانِ خاطرت
راه میگیرند
صد زورق از شاخ پُر
پیشآهنگ
تا که بر کشتیهای فرتوت
میشهای سوخته را تشییع کنند
باد
گردهی داوودیهایش را
بر پیشانی میکوبد
روی زبان من
دشت زردی روییدهست.