تقدیم به پوریا سوری
... چشم
از جانب
جانپارهها
نمیکِشم؛
گوش
از صداهای سوخته...
با اشارهی انگشت
دیواری
درست شد
زیباتر از ذوق؛
الفبایی
نقش بست
عجیبتر از عشق؛
بازاری
برپا گردید
که ماه را
مجانی میفروشند؛
چشم
باز کن،
سر بچرخان،
گوش
فراده،
در دوردست