میکنم دل از تو اما میکنم جان بیشتر
سیل هرچه بیشتر پلهای ویران بیشتر
میشود از گوشهی چشمم سرازیر اشک من
برگ، زیبا میشود در وقت باران بیشتر
هرچه کمتر میوزد دست تو سوی دست من
میشود اوراق ذهن من پریشان بیشتر
در دل خود هیچ تردیدی به عشق ما نکن
هرچه شک آمد به خانه رفت ایمان بیشتر
خوب دنیا را ببین از بین انگشتان من
آسمانم نیز میماند به زندان بیشتر
هرکسی ننوشته شعری از تو حسرت میخورد
هر که شاعر شد برایت شد پشیمان بیشتر