من رود بودم چرخ میخوردم هر دور سنگی به سرم میخورد
یک تکّهی در حوض خون بودم که آب را، دوروبرم میخورد
تو یک کشویِ باز در آبی که از مداد سرخ لبریزی
شاید که در «صندوق موسایی» یا غصهای که مادرم میخورد
یک جعبه از لبهات بر آب است موسی ولی زنده نخواهد ماند
من چشم در خونهای فرعونم خونِ مرا چشم ترم میخورد
سعیکن مرداب من باشی یک مهره بر صندوق من باشی
من آب بودم جوشآوردم ماشین به شکلِ پرپرم میخورد
تا تو نفسهای عمیقت را در دستهای من بچرخانی
ترکیب رنگینی شدم که هر رنگم به رنگِ دیگرم میخورد
تو آن طرفتر چرخ میخوردی با چرخ ماشینی که درمیرفت
من ریزش کوهی شدم با هر ضربه که به پشت درم میخورد