شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به کسی که از جمع کلماتم می نوشید

به کسی که از جمع کلماتم می نوشید
به دیگران گفتم:
غریبه‌ها جمع قرابت‌های مدفون‌اند
در سینه‌ی یک شاعر
همیشه پیش از یک زن
حنجره‌ای سیاه ایستاده است
وصخره‌ای از قلوه سنگ‌ها
همیشه پیش از کندن آخرین بیل
زنی گلاب‌به‌دست
از گورستان گذشته است
تا شهر را 
به شورش لبانش بخواند
تا کلمه ببارد
از دفن نفس‌ها در بشکه‌های دود
تا استخوان‌های زیادی
در پاهایت بی‌قرار
و آبان باشد رنگ پیراهنت
تا ببینی
برای آن‌کس که شلیکی به سینه‌اش سرخ می‌شود 
سیاه، رنگ زبونی است،
از پایان دست‌هایت
در نامه‌های بی خط
از صاعقه‌های نابگاه
و تیررس آخرین دم در بن‌بست‌های شهر
خونی‌های زیادی ماهی‌شده‌اند
دوچشم باز را به خیابان بردم
تا اسیدی که در حادثه‌ها حل می‌شود
از بحران نومیدی‌ام بکاهد و آتشی که بر جوجه‌های مست افتاده
در خانه‌تان بیفتد
و باز‌گردید از زخم‌های باز
از جوانی نیزار
و به بوی خون اعلام جنگ کنید.

سیمین رهنمایی

تک نگاری

شعرها

تقویم پاییزی

تقویم پاییزی

بکتاش آبتین

باران‌ها

باران‌ها

محمد ویسی

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

زری قهار ترس

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

جواد محمدی فارسانی