بر تپهي مرزي
در نقطهی صفر
سربازان خفتهاند
من و همقطاران شهيد
در برجك نگهباني
بيدارباش پاس ميدهيم
تا پرواز پشهاي
خوابشان را نياشوبد
پرچم
ايستاده در گرما
تا پگاهان
ما را باد ميزند
*
فرسنگها آنسوتر
در پايتخت
در اتاق جنگ
دور از من و همقطاران شهيد
سران
بيدارباش نقشه ميكشند
تا خوابمان را بياشوبند
پرچم
ايستاده بر ميز
در كوران كولر
تا پگاهان بهخود ميلرزد.