آنقدر دور باش که از دوریت
نزدیکهای فت و فراوانی
در معرض محالشدن باشند
آنگاه زود باش که از دیریت
رخدادهای خوب اساطیریت
مشغول «تا بهحال» شدن باشند
اوج خیالبافی ما واوا!
چیزی بهنام زندگی جاریست
آغوش روزمرّهی تکراریست
ای دورِ دستیافتنیهایم!
لیلی شدی که بافتنیهایم
از نوع بیخیالشدن باشند
موهات اینچنین که تو خورشیدی
از شانههای صبح سرازیرند
تا مردهای شیفتهات هر روز
وقت اذان ظهر که سوزانی
با پوستهای گندمی نازک
آمادهی بلالشدن باشند
از ورطهی نگاه تو از بالا
سر میخورم به یک شب بی لالا
سر میخورم به درّهی بیلیلا
وادادهام چنانکه تو میخواهی
وادادهها به آخر واویلا
منظور پایمال شدن باشند
لیلای من! دو دل شدهها در تو
هم سینهچاک پاکیشان هستند
هم چاک سینهچاکیشان هستند
یکرنگ باش بلکه دورنگیهات
یا سرخی به خون من آلوده
یا آبی زلالشدن باشند
اندوه چهرههای شکرخندان!
غمگینی عروس حنابندان!
از محتوای پند در این قندان
داماد شوخ و شادتری بردار
تا دردها عمیق به دنبالِ
در گونهی تو چالشدن باشند
وقتی حلال بود به گهواره
از سینههات شیر مکیدند و
حالا رسیدهاند به کاباره
مشتی حراملقمه که میخواهند
مشتی حرامزاده سزاوارِ
با صیغهای حلال شدن باشند
از سستقلبی است اگر اینجا
واوا! در دریدهی چاهی را
با تار عنکبوت نمیگیرند
واوا! تمام شهر دهانقرصند
پس روزهی سکوت نمیگیرند
که مستحق لال شدن باشند
ما ربط هرچهایم به هرچیزی
تو میوهای و من سبد رنگی
من آذرم تو آخر پاییزی
ما را به هم ادامه بده شاید
پاییزهای قرمز و نارنجی
درحال پرتقال شدن باشند