شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

1
تهران
زنی جوان
کز‌کرده در غبار آینه‌ها
   ...

قرمز نشسته بود
بر انحنای قوس قزح
و روی دست‌هاش
گیتارباس...

توی فنجان آهویی
داشت دنبال پلنگی می‌کرد
و درازای نگاهش در دشت
گسترش...

آنگاه آب خون دهانش را
با آفتاب شست
و در مسیر باد
موجی به پای کرد.

...

شعرها

سفر به سرزمین رویاهایت

سفر به سرزمین رویاهایت

محمود معتقدی

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

صوفیا آهنکوب

مادر

مادر

حسن بهرامی

این حرف‌ها مناسبِ بَعد است

این حرف‌ها مناسبِ بَعد است

فرینوش عسگری