روزی شیر بودم
از خورشید ختن
تا ماه ماراتن
روزی یوزی بودم
با خط گریه واشکها
زیر طاق کسرا و مدائن
ملخها که به فلات زدند
گربهای شدم ولگردومردنی
حالا موش کوری هستم
لابهلای کفتارها و گورکنها و گورها...
ومردهشوری که نمیداند
نمیداند ترکیبم را
بشورد یا بشوید؟