شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دو غول را در خانه‌ی كناری دفن كرديم و به سوگ نشستيم

ديگران كه گمان می‌كنم...

حدفاصل مرزی مقرنس چشم دوخته‌ام

سبزی روی سنگ و باقی چند خون روی علف

...

اين چند خط كه می‌خوانی شاخه‌های تک افتاده‌ی مغزِِ خیابان است در مغز ما

...

سر از اين غلاف رگ كه بيرون می‌ماند
        برابر پيشانی...

خورشيد‌هاي عجول در آب‌هاي كويري
آخرين قافله‌ها را ترسيم مي‌كنند

...

پایم را در چاهی فرو کرده‌ام 
 
گمان می‌برم  همه‌ی...

تک نگاری

شعرها

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

تکرار

تکرار

محمد زندی

این روزها،

این روزها،

ابراهیم کارگرنژاد

رؤیایی آن سوی روزگاران

رؤیایی آن سوی روزگاران

نصرت‌الله مسعودی