ساتیار فرج زاده
شعرها
صوت ها
ویدئوها
کتاب ها
دو غول را در خانهی كناری دفن كرديم و به سوگ نشستيم
ديگران كه گمان میكنم...
حدفاصل مرزی مقرنس چشم دوختهام
سبزی روی سنگ و باقی چند خون روی علف
...
اين چند خط كه میخوانی شاخههای تک افتادهی مغزِِ خیابان است در مغز ما
...
خورشيدهاي عجول در آبهاي كويري
آخرين قافلهها را ترسيم ميكنند