شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

طلاقِ غیابی

مثلِ یه اسبِ بسته به گاری
در خدمت تحقیر و شلاقم
مثل یه برّه توی کشتارگاه
واسه یه مرگِ تازه قبراقم
«من آدمِ روزای دشوارم»
از مصرع بالایی بیزارم

چیزی نفهمیدم از این سالا
چن ساله روی قلّه ی هیچ م
دائم تصادف می کنم با جبر
جاده می پیچه، من نمی پیچم
قطعن سرِ لج داره این دنیا
با شاعر و آزادی و رویا
شکلِ طلاقی که غیابی بود
مبهوت و گیجم، گرمِ تشویشم
چوبِ تر و خشکِ همین باغم
که عاقبت سهمِ یه آتیشم
ما واقعاً بی دردِ بی‌دردیم
از بس که دائم بردگی کردیم

این چینیِ نازک، تَرَک برداشت
از بس که دشمن شکلِ دوستم بود
هر کی سلاحِ سرد، دستش بود
جاش توی گوشت و روی پوستم بود
هر استعاره زخمِ تمثیله
این زنده بودن نوعی تحمیله

این پنجره رویای بارون داشت
هی شیشه‌ای تر شد، نفس می‌خواس
با اینکه بارونی نمی بارید
هر خونه‌ای رو بی قفس می‌خواس
توو شهرِ کَرها آرزو داشتن
یعنی یه بذرِ بی ثمر کاشتن

مثلِ یه گربه بعدِ درگیری
زخمامو دونه‌دونه می لیسم
باید برای رنجای کهنه‌م
ترانه‌های تازه بنویسم
مثلِ صدای تیزِ آژیرم
مابینِ مرگ و زندگی، گیرم

امیرحسین لاجوردی

شعرها

بِالْفَحْلـَگی

بِالْفَحْلـَگی

جمال‌الدین بزن

گُنگ

گُنگ

سیدعلی صالحی

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

سیم‌های یک بمب ساعتی

سیم‌های یک بمب ساعتی

گروس عبدالملکیان