شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

خانه دلتنگ غروبی خفه بود

خانه دلتنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد
من به خود گفتم
یک روز گذشت
مادرم آه کشید
زود برخواهد گشت

ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمین دل آن کودک خرد؟
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟

آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه…

امیرهوشنگ ابتهاج

تک نگاری

دلم می‌سوزد

دلم می‌سوزد

شهریار وقفی‌پور

در جدال با خاموشی

در جدال با خاموشی

علی مسعودی نیا

شعرها

اثمر ابراهیمی

به قلم

به قلم

نگین فرهود

 خواب تمام نمی‌شود

خواب تمام نمی‌شود

مهدی اکبری فر

و لبت دستش نمی‌رسد به من

و لبت دستش نمی‌رسد به من

علیرضا خسروانی

ویدئو