کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1367، کوهدشت، ساکن کرج.

می‌شینه پشتِ رُل

می‌شینه پشتِ رُل، جلوش پیسته، هر سمت می‌ره، تابلوی‌ایسته!
هردفعه توو آتیش می‌سوزه؛ خاکسترش پامی‌شه، وایمیسته!
می‌افته توو دریا‌ی‌آتیش باز... جاده یه تارِ موی باریکه
رد می‌شه توو رویاش با گریه از خط‌پایانی که نزدیکه
 از اشک پُر‌ تَر می‌شه چشماش و دریاچه‌‌ی، نم‌نم، خزر می‌شه
[با نقشه‌ی‌راهش یکی می‌شن] آب می‌ره، هی کوچیک‌تر می‌شه...
قلبش کویرِ لوت تر می‌شه، تا می‌شه؛ اعضای تنش نخـ(ق)ـشه‌ن
تو [...]، گرمه دماوندش، زنده‌س ولی اعضاشو می‌بخشن!
فرمون، محکم، توی دستاش و پاش رو پدالِ دائماً گازه 
درهای ماشین (باز/بال) می‌شن... باز وقتِ توو رویاهاش پروازه
 از برج‌میلاد اوج می‌گیره بالا و بالا می‌ره بی‌وقفه
رد می‌شه از کوچِ پرستوها... بالاتر امّا؛ آسمون سقفه!!! 
 شکل یه گربه‌س پیست، از بالا که داره توو آتیش می‌سوزه
پایین میاد و با نخ و سوزن چشماشو به خورشید می‌دوزه
پک می‌زنه سیگارشو، انقدر، که ابر می‌شه واقعاً دودش
چشماش دارن می‌شن اقیانوس، ابر سیا(ه) خورشیدو مسدودش
کرده... یِهو، روشن می‌شن چشماش: چرخاش توو دریای‌آتیشه!
هی برف‌پاک‌کن داره اشکاشو پاک می‌کُـ... [با ماشین یکی می‌شه]!
وا می‌کنه (در/پر)هاشو تو آتیش پا می‌شه از خاکسترش، ققنوس 
این گربه رو، می‌ره -با چنگالاش- برداره، بندازه تو اقیانوس...

هستی محمودوند