شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دق مرگ

در آن سو
سایه‌ای شیطان
دارد با ابری سفید 
ور می‌رود.

دمِ غروب
ابر می‌پاشد وُ سایه‌ی شیطان  
می‌میرد.

در این سو
دکتر غلامحسین ساعدی
نشسته کنارم وُ تا شام
مشروب می‌خورد.

دکتر!
از صبح 
دیدم خراش بدی برداشته‌ام
اما هنوز
هیچ خونی نریخته انگار!

پس باید به گلوم
چسبِ زخمی.

امشب با هم نشسته‌ایم وُ
از ماهواره اخبار می‌بینیم
اخبار که تمام شود
خاموش می‌کنیم وُ
هر یک
به سوی خانه‌ی خویش می‌رویم.

آرش اله وردی

تک نگاری

شعرها

خوشه‌چین

خوشه‌چین

م. مؤید

امشب هر چه باران ببارد برای من است

امشب هر چه باران ببارد برای من است

سابیر هاکا

تاریک/تاریکخانه‌ام

تاریک/تاریکخانه‌ام

پروین نگهداری

اعتراف می‌کنم 

اعتراف می‌کنم 

مظاهر شهامت