شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

در پوستِ شلاقیِ تاریکت

در پوستِ شلاقیِ تاریکت
در خیزی که به ماه داری
در آن انحنا
سال‌ها می توانم پا سُست کنم
زمین را متوقف کنم
زمان را
رودها را از حرکت باز دارم
خیابان‌ها را
گیاهان را از رشد دیوانه‌وارشان
و بخواهم همه
این جنب‌و‌جوش مسخره را متوقف کنند
و به تو فکر کنند
تنها به تو
تا بفهمند گرگ ، زیباست
و دندان‌هایش
جنگ زیباست
و دندان‌هایش
چرا که این بازی‌ها زیرِ سر توست
که تنهایی‌ات را پر کُنی
ما هم کشته می‌شویم
تا بازی‌ات سرگرم کننده‌تر باشد
تا سرت به خون ما گرم شود
تا تو
از خودت راضی باشی
گناه می‌کنیم تا حقمان باشد هر بلایی
تا پوست مارا بکنی
و پیراهن کنی
در زندان هستی
اما آدم‌ها
آن بیرون
در هوای ناب
در اکسیژن خالص
کشته می‌شوند
و ردی از تو
نه در صحنه‌ی جرم
که بر هیچ نقشه‌ای نیست
و ما دنبال سَرِ نخی از تو
باز به خود می‌رسیم
مثل تمام این سال‌ها
با کاردی در قلب و
خنده‌ای
که کامل‌اش
جهان را تغییر می‌دهد

حسین شکربیگی

تک نگاری

شعرها

آه ای غرور متصل به غم

آه ای غرور متصل به غم

احمد امیرخلیلی

معنای هر کدام

معنای هر کدام

شاهین شیرزادی

با چند خواب نصفه‌نیمه

با چند خواب نصفه‌نیمه

بهزاد خواجات

هم ‌بغض!

هم ‌بغض!

محمدعلی بهمنی