موریانههای عهد عتیق، توی گهوارهی تو می خوابن
موش مردههای زن سالار، رو سرم پنیر میسابن
چی به روز خودم نیاوردم، همهچیزم غریب و سرسامه
دود سیگار و قرص خوابآور، سالهای ساله همرامه
وعدههای نچسب صبحانه، قرص جوشان منیزیم
عضلاتم گرفته از وحشت ، پرت میشم تو آب آکواریوم
من یه دیوونهام که چن ساله، فکر میکنم یه دلفینم
خودکشی میکنم تو حوض حیاط، ماهو گیلاس سرخ می بینم
عنکبوتم که با تمام وجود، آرزو می کنم ستاره بشم
پردهها رو کنار بزنم، روی سقفم دراز بکشم
شاهکار یه شاعر روسم، «ابر شلوار پوش» سیمانی
من یه سرباز دائمالخمرم، پای این برجک نگهبانی
چی شده چرا نمی خوابی؟! با خودم حرف میزنم یکریز
دست میبرم تو اعصابم، واسه من یه چای دیگه بریز
تا جنین از تو شیشهی الکل ، به لباسای چرک میخنده
پدرم زنده میشه و با شرم، دست و پامو به تخت میبنده
روزهای تهوع انگیز و قرصهای متوکلوپرامید
حالم از زندگی به هم میخورد ، تو سرم یه خروس میجنگید