شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دنده‌هایی آگاه

روی اتیکت روپوشم نوشته بودم: جانکاه
به سیاهی اسب قسم، هنگامه‌ی رم
توی جلدم فرورفته بود تاریکی
از تطبیق سیاهی ابر با موهاش
تا زنی با پوستی از جنس آفتاب
زنی با پوستی از جنس برف
زنی با دنده‌هایی آگاه
که از کمرش عطر لیمو برمی‌خاست 
روی اتیکت روپوشم نوشته بودم: مرارت
نفس می‌کشم از تهِ سینه
نفس نفس نفس
نفس نفس نفس
نفس نفس نفس
بلند می‌شود
از اواسط نخاعم بوی دود
گردنت را بازمی‌کنم به طرفة‌العینی
نعره می‌کشم در شکاف گردنت
آن گردن سرخ!
در بهت اشیاء
- از تخت خون می‌چکد
برهنگی چاقو را در عریانی رود می‌شویم - 
روی اتیکت روپوشم نوشته بودم: محنت
در یک فیلم فارسی
چاقویی شفاهی در گرده‌ام فرورفته
میخ‌ها را به قلبم بکوب
و بگو چند دهان از بومی‌ها دورم؟
چند صدا 
چند کلمه
چند آواز 
بگو
زیر دوش
قطره 
قطره
قطره
آبی که از پوستت می‌ریزد
کجا می‌رود؟
ـ قطرات مطبوع، قطرات مست ـ
دانا هستم به گودی فقراتت 
روی اتیکت روپوشم نوشته بودم: افول
در دوران پسامرگ
این رمان خودش را در سطرهایش خفه کرده است 
عزادار اسکلتم هستم
در صراحت آب
پهنای جراحت
حاشا می‌کند
ختم به 
شیار گلو
در اوراق تن

رسول رضایی

تک نگاری

در من هزار آهوی تشنه

در من هزار آهوی تشنه

آنوشا نیک سرشت

شاعر، زندان و شعر ...

شاعر، زندان و شعر ...

محمدرضا عبادی صوفلو

شعرها

تو زیبایی

تو زیبایی

سکینه نودهی

سه شعر برای گرگ و ماه

سه شعر برای گرگ و ماه

محمود بهرامی

این حرف‌ها مناسبِ بَعد است

این حرف‌ها مناسبِ بَعد است

فرینوش عسگری

رنج

رنج

علی زیودار