شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تماشا

نمی‌بینم کنار خود دگر آن روی زیبا را 
میان پنجه‌هایم گیسوان ناشکیبا را 
ندارم شور و سرمستی نه دستی تا بچرخاند
میان آسمان لحظه‌هایم روسری‌ها را
نه پایی تا برانگیزد غبار دشت های دور
به شاباشی که می‌خواند به خود آن روی زیبا را
«کمرچین1»پوش «بالابرز2» گیسو چون شب یلدا
که لب هایم ز لب هایش طلب می کرد امضا را 
رها می‌کرد زلفش را میان موج گندمزار
که عاصی‌تر کند از نو لهیب آتش ما را
خیالش را کنار چشمه‌ی مهتاب می‌خواندم
به امیدی که بگذارد میان دیده‌ام پا را
بلور گردنش با گردن‌آویز درخشانش
شکوهی تازه می‌بخشید بازار تماشا را
نگاهش - صبحگاهان بهار رفته از خاطر-
صفا می‌داد آواز قناری های تنها را
صدای کوچ می‌آید نمی‌بینم کنار خود
به‌جز خاکستر سردی که آتش می‌زند ما را 

1- کمرچین : نوعی بالاپوش زنانه خاص مناطق کردنشین
2- بالابرز : در زبان کردی به  معنی خوش قد و بالا

بهروز سپیدنامه

شعرها

 کَلَکی در کار است

کَلَکی در کار است

روح‌ انگیز کراچی

برمانم ازین چریدنِ امن

برمانم ازین چریدنِ امن

راضیه بهرامی‌خشنود

تنهایی

تنهایی

محمود بهرامی

پیش از این قلبی داشتم

پیش از این قلبی داشتم

فاطمه اسکندری عرب