سفینه‌ی شعر قرن بیستم ایران کتاب «‌هزار و یک شعر» را به تعبیری می‌توان مانیفست شعری  محمدعلی سپانلو به شمار آورد، مانیفستی که بخشی از نگرش انتقادی و شعری او را بازتاب می‌بخشد.
اگر مرامی داشته باشی،خواه در زندگی و خواه در ادبیات، در برخورد با پدیده‌های ادب و هنر همچون تمام زندگی سهولتی داری، چرا که در شیوه‌ی برخورد و نوع گزینش تردیدی نداری، تنها می‌ماند شکل اجرای این مقابله.
نمودهای گوناگون یک ملت در عمق خویش نوعی پیوستگی درونی دارد (با توجه به این‌که ما خود ملغمه‌ی تناقض‌هاییم و نمودهای فرهنگی‌مان نیز چون خودمان محصول تناقض‌هاست) آیا نباید به‌جای پرهیز یا گریز با آن‌ها کنار آمد.
من موافق نیستم که با گوشه‌ی چشمی به برخی از مکاتب نقد امروزی، قالب‌های کهن یکسره از سوددهی 
افتاده است و عصرنو، به ضرورت، قالب نو و در حقیقت فقط یک شکل نوظهور دارد که تا فرارسیدن عصر بعدی دوام خواهد داشت؛ تجربه‌ی عینی ما خلاف این نظریه را ثابت می‌کند، حتی اگر موارد مثال کم باشد.
اگر شعر را فرآیند جاودانه‌ای بدانیم، بحث کهنه و نو مقوله‌ای عرضی خواهد بود؛ شاید سرگذشت اعتبار یافتن، دوران‌سازی و سپس منسوخ شدن سبک ها، امری است مربوط به بررسی تاریخ ادبی، نه بحث‌های ذاتاً مربوط به شعر. برای تدوین کتابی که سر گذشت شعر معاصر را به مثابه‌ی گزارش تولید ملی شعر در بر داشته باشد، دو صفت لازم است، نخست آشنایی دیرینه و مستمر با کلیت آثار و اشراف بر تأثیر و تأثراتی که با ذهن جامعه داشته است، لازم است. صفت یا شرط دوم این‌که گزیننده تا حد معقول از پیشداوری احتراز کند.
یک اثر خوب در ذهن مخاطبان زندگی می‌کند‌، معنایش را تکمیل می‌کند معانی تازه می‌یابد و حتی افاداتی متناقض با افادات دوران کودکی خویش بروز می‌دهد.
کتاب «هزار و یک شعر» را به‌عنوان حقیقت ملی در فاصله‌ی زمانی مشخص، تدارک می‌بینم و با میزان 
متعادل سلیقه و انصاف از تنگناها می‌گذرم، انصاف به من حکم کرده است که گاه آثاری را مطرح کنم که سلیقه‌ام نمی‌پسندد، سلیقه‌ای که حتی راجع به اجله‌ی نام‌آوران شعر معاصر بسیار سختگیر است.
در بازخوانی این مانیفست با شاعری روبه‌رو می‌شویم که فراسوی یافته‌های نسلی، دوره‌ای و فراتر از کرونولوژی‌های شعری ایستاده است. اگر بپذیریم که یک مرحله‌ی تاریخی می‌تواند ناهمگون و دارای تضاد باشد، هر دوره دارای یک نقطه‌ی اوج تاریخی خواهد بود که بازتاب فعالیت منحصری در آن دوره است، در عرصه‌ی بازخوانی شعر معاصر کتاب «هزار و یک شعر» اثری است که به دلیل درک حضوری دیگری، فراهم آوردن امکانی برای بازتاب ساحت‌های گوناگون اندیشه و  تنوع شیوه‌های شعری، همچنین برداشتن نخستین گام در معرفی چهره‌های نوظهور شعری، در این جایگاه تعریف می‌‌شود.
محمدعلی سپانلو شاعری چندوجهی است که در دیگر سویه‌های ادبیات نیز حضوری حرفه‌ای داشته است، طیف فعالیت‌های او دارای زمینه‌های گوناگونی است که در گرانیگاه هنر مشترکند، داستان‌نویسی، ترجمه، روزنامه‌نگاری، پژوهش‌های شعری در ادوار مختلف تاریخی و حضور در عرصه‌ی نقد از این شاعر چهره‌‌ای جامع‌الاطراف می‌سازد، نقش محمدعلی سپانلو در پژوهش‌هایی مانند کتاب «چهار شاعر آزادی» ،«شعر رقصان شمس»، «محمد‌تقی بهار، ملک الشعرا»  نیز بیش از تأثیری که کتاب‌هایی مانند «تعلق و تماشا» یا «هزار و یک شعر» در بازخوانی شعر معاصر و امروز داشته‌اند، محل رجوع قرار گرفته است.
در بازتعریف جایگاه محمدعلی سپانلو در عرصه‌ی نقد شعر، عرصه‌ای که در تثبیت آن گام برداشت و نقش تاریخی خود را ایفا کرد، به دو نشان که خود به آن اشاره داشته است، خواهیم رسید. نخست آشنایی دیرینه و مستمر با کلیت آثار و اشراف بر تأثیر و تأثراتی که آثار یک دوره بر ذهن جامعه داشته است، این اشراف برخاسته از حضور چند‌ساحتی او در عرصه‌ی ترجمه، روزنامه‌نگاری، پژوهش‌های شعری است. آشنایی با ادبیات جهان (و به ویژه ادبیات فرانسه که نشان نخل آکادمیک فرانسه را نیز نه‌تنها به دلیل ترجمه‌ی خلاقانه و تحقیقات ادبی دریافت کرد) و همچنین نگاهی برخاسته از دغدغه‌های انسانی و جهانی است و دیگر پرهیز از پیش‌داوری که از ارتباط مؤثری که همواره با مردم و به‌ویژه  نسل جوان داشته منشأ می‌گیرد، در این میان چالش‌های روزنامه‌نگاری و به بیان محمدعلی سپانلو نقش علم اصول را که در رشته‌ی 
تحصیلی او حقوق مطرح است و در نقد ادبی نقش ایفا می‌کند را از یاد نبریم.
سپانلوی منتقد «هزار و یک شعر» گزارش حقیقت ملی شعر  را در بازه‌ای از زمان مطرح می‌کند، که یک نقطه‌ی اوج تاریخی برای ظهور یک منتقد است که با نام او گره خورده است.  

بوطیقای هزار و یک شعر

سفینه‌ی شعر قرن بیستم ایران کتاب «‌هزار و یک شعر» را به تعبیری می‌توان مانیفست شعری  محمدعلی سپانلو به شمار آورد، مانیفستی که بخشی از نگرش انتقادی و شعری او را بازتاب می‌بخشد.
اگر مرامی داشته باشی،خواه در زندگی و خواه در ادبیات، در برخورد با پدیده‌های ادب و هنر همچون تمام زندگی سهولتی داری، چرا که در شیوه‌ی برخورد و نوع گزینش تردیدی نداری، تنها می‌ماند شکل اجرای این مقابله.
نمودهای گوناگون یک ملت در عمق خویش نوعی پیوستگی درونی دارد (با توجه به این‌که ما خود ملغمه‌ی تناقض‌هاییم و نمودهای فرهنگی‌مان نیز چون خودمان محصول تناقض‌هاست) آیا نباید به‌جای پرهیز یا گریز با آن‌ها کنار آمد.
من موافق نیستم که با گوشه‌ی چشمی به برخی از مکاتب نقد امروزی، قالب‌های کهن یکسره از سوددهی 
افتاده است و عصرنو، به ضرورت، قالب نو و در حقیقت فقط یک شکل نوظهور دارد که تا فرارسیدن عصر بعدی دوام خواهد داشت؛ تجربه‌ی عینی ما خلاف این نظریه را ثابت می‌کند، حتی اگر موارد مثال کم باشد.
اگر شعر را فرآیند جاودانه‌ای بدانیم، بحث کهنه و نو مقوله‌ای عرضی خواهد بود؛ شاید سرگذشت اعتبار یافتن، دوران‌سازی و سپس منسوخ شدن سبک ها، امری است مربوط به بررسی تاریخ ادبی، نه بحث‌های ذاتاً مربوط به شعر. برای تدوین کتابی که سر گذشت شعر معاصر را به مثابه‌ی گزارش تولید ملی شعر در بر داشته باشد، دو صفت لازم است، نخست آشنایی دیرینه و مستمر با کلیت آثار و اشراف بر تأثیر و تأثراتی که با ذهن جامعه داشته است، لازم است. صفت یا شرط دوم این‌که گزیننده تا حد معقول از پیشداوری احتراز کند.
یک اثر خوب در ذهن مخاطبان زندگی می‌کند‌، معنایش را تکمیل می‌کند معانی تازه می‌یابد و حتی افاداتی متناقض با افادات دوران کودکی خویش بروز می‌دهد.
کتاب «هزار و یک شعر» را به‌عنوان حقیقت ملی در فاصله‌ی زمانی مشخص، تدارک می‌بینم و با میزان 
متعادل سلیقه و انصاف از تنگناها می‌گذرم، انصاف به من حکم کرده است که گاه آثاری را مطرح کنم که سلیقه‌ام نمی‌پسندد، سلیقه‌ای که حتی راجع به اجله‌ی نام‌آوران شعر معاصر بسیار سختگیر است.
در بازخوانی این مانیفست با شاعری روبه‌رو می‌شویم که فراسوی یافته‌های نسلی، دوره‌ای و فراتر از کرونولوژی‌های شعری ایستاده است. اگر بپذیریم که یک مرحله‌ی تاریخی می‌تواند ناهمگون و دارای تضاد باشد، هر دوره دارای یک نقطه‌ی اوج تاریخی خواهد بود که بازتاب فعالیت منحصری در آن دوره است، در عرصه‌ی بازخوانی شعر معاصر کتاب «هزار و یک شعر» اثری است که به دلیل درک حضوری دیگری، فراهم آوردن امکانی برای بازتاب ساحت‌های گوناگون اندیشه و  تنوع شیوه‌های شعری، همچنین برداشتن نخستین گام در معرفی چهره‌های نوظهور شعری، در این جایگاه تعریف می‌‌شود.
محمدعلی سپانلو شاعری چندوجهی است که در دیگر سویه‌های ادبیات نیز حضوری حرفه‌ای داشته است، طیف فعالیت‌های او دارای زمینه‌های گوناگونی است که در گرانیگاه هنر مشترکند، داستان‌نویسی، ترجمه، روزنامه‌نگاری، پژوهش‌های شعری در ادوار مختلف تاریخی و حضور در عرصه‌ی نقد از این شاعر چهره‌‌ای جامع‌الاطراف می‌سازد، نقش محمدعلی سپانلو در پژوهش‌هایی مانند کتاب «چهار شاعر آزادی» ،«شعر رقصان شمس»، «محمد‌تقی بهار، ملک الشعرا»  نیز بیش از تأثیری که کتاب‌هایی مانند «تعلق و تماشا» یا «هزار و یک شعر» در بازخوانی شعر معاصر و امروز داشته‌اند، محل رجوع قرار گرفته است.
در بازتعریف جایگاه محمدعلی سپانلو در عرصه‌ی نقد شعر، عرصه‌ای که در تثبیت آن گام برداشت و نقش تاریخی خود را ایفا کرد، به دو نشان که خود به آن اشاره داشته است، خواهیم رسید. نخست آشنایی دیرینه و مستمر با کلیت آثار و اشراف بر تأثیر و تأثراتی که آثار یک دوره بر ذهن جامعه داشته است، این اشراف برخاسته از حضور چند‌ساحتی او در عرصه‌ی ترجمه، روزنامه‌نگاری، پژوهش‌های شعری است. آشنایی با ادبیات جهان (و به ویژه ادبیات فرانسه که نشان نخل آکادمیک فرانسه را نیز نه‌تنها به دلیل ترجمه‌ی خلاقانه و تحقیقات ادبی دریافت کرد) و همچنین نگاهی برخاسته از دغدغه‌های انسانی و جهانی است و دیگر پرهیز از پیش‌داوری که از ارتباط مؤثری که همواره با مردم و به‌ویژه  نسل جوان داشته منشأ می‌گیرد، در این میان چالش‌های روزنامه‌نگاری و به بیان محمدعلی سپانلو نقش علم اصول را که در رشته‌ی 
تحصیلی او حقوق مطرح است و در نقد ادبی نقش ایفا می‌کند را از یاد نبریم.
سپانلوی منتقد «هزار و یک شعر» گزارش حقیقت ملی شعر  را در بازه‌ای از زمان مطرح می‌کند، که یک نقطه‌ی اوج تاریخی برای ظهور یک منتقد است که با نام او گره خورده است.  

شعرها

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

حامد ابراهیم پور

چوار

چوار

احمد کریمی

رز ابری

رز ابری

سمیه امینی راد

فروبارِ عیشِ وِلَرم

فروبارِ عیشِ وِلَرم

سیدعلی صالحی