نام روی نام میافتد
از خودمان بزرگ تر میشویم
هر لحظه
از خودمان میگذریم و میمانیم
یا کسی از آیندهی ما، ما را میبرد
و عکسهای خانوادگی
هر روز طفلکیتر میشوند
فراموشیهایم را با لبخند روی طاقچه میگذارم و
به خودم میآیم
و از دست رفتگیهایم را ، در آینه تقلید میکنم
آنی که نام روی نام میافتد
و خاطرات چوب لباسی انجیری از پالتویی که روزی پدربزرگم بوده است
و اشتیاق وُ طربناکی پسرم در من
آن کودکی که در من ، بدون الفبا پدرش را یاد گرفت
پسری که در من ، بالا و پایین پرید و جاری شد
همگی من بودهام
یا من بودهاند؟
نامم که روی نام برادران سومریام افتاده بود
پدران تیغهی خط، پدران من
با کوفی وُ لباس رزم
و مادری که در نسخ رایحه کرد
در نستعلیق رقصیدم وُ لیلای شکستن کاسهی مجنون...
دیگر آنکه در آینه بود انگار در پنجره بود
و نام من دیگر
میتوانست نام دیگر من باشد
منی که زمانی از آن گذشته است
یا زمانی که در آن میگذریم
و ما که همگی در متن به هم میاندیشیم
در دست خط
در تن .