شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مثل یک اتفاق دور از ذهن، زود از چشم باغ می‌افتی

ثل یک اتفاق دور از ذهن، زود از چشم باغ می‌افتی
در خودت سردِ سرد می‌سوزی ناگهان داغِ داغ می‌افتی
مثلاً این‌که نبوده‌ای هرگز فارغ از این‌که زرد یا قرمز
 روی دست درخت می‌مانی زیر پای کلاغ می‌افتی 
باد با حرف‌های جادویی می‌کشاند تو را به هر سویی
 و تو که ناگزیری از رفتن راه ـ بی اشتیاق ـ می‌افتی
زخم‌خورده، شکسته، فرسوده، خسته از پرسه‌های بیهوده
 از درِ باز کلبه‌ای ناچار گوشه‌ی یک اتاق می‌افتی
 در سرت فکرهای مرموزی... کافکا را به نیچه می‌دوزی
 و می‌افتی به فکر خودسوزی... ناگهان در اجاق می‌افتی
‌*
آه! ای سرنوشت من آتش! آه! دست مرا بگیر و بکش
مطمئن بودم از همان اول آخرش اتفاق می‌افتی
 

مهدی علیمردان

تک نگاری

شعرها

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

علی قنبری

بیا

بیا

سیروس رومی

پیش از این قلبی داشتم

پیش از این قلبی داشتم

فاطمه اسکندری عرب

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

ویدئو