دیکتاتورها بیاموزند بوسه یک انتحار رؤیایی
دیکتاتورها بیاموزند بوسه یک بوتهی گلسرخ است
یا که در دشتهای سرخِ جهان، بوسه تندیس سبز آزادی
جای ضجه چهارپارهی عشق، جای خون جشنهای شعر و شراب
جای بوسه گلوله و باتوم، جای عطرِ زنانه اشکآور
توی تقویمهای بیباران، توی تاریخهای میلادی
دیکتاتورها بیاموزند بوسه فرمانروای زیباییست
لب تریبون بوسه و لبخند نه که فرمان قتل و زندانی
لب که ابزار کارگاهی عشق در تمامی صحنههای درام
لب که ابزار عشق ورزیدن، لب که ابزار صلحِ دین و تفنگ
دیکتاتورها بیاموزند که وطن را نمیتوان خشکاند
ریشهاش را گذاشت توی اسید، شاخهاش را بُرید با شادی
میوهاش را یتیم بارآورد یا سر هر جوانهاش را زد
لب و لبخند هر دو معجزهاند، لب و بوسه دو اختراع خدا
دیکتاتورها بیاموزند که جهان از ترانه لبریز است
که جهان رقص در تنش دارد، دامنش توی گنجه آماده است
کودکان پادشاه عالم ما، ناخداهای تازهای هستند
کشتی پَرشکستهی ما را میبرندش بهسمت آبادی
دیکتاتورها بیاموزند سیل مردم عظیم اما حیف
دیکتاتورها نمیفهمند دیکتاتورها نمیفهمند!